در زیر پلک خیس جنگل،
در سبزهای سبز جنگل
"کوچک"،
چوپان تنهایی ست
که هر غروب در نی
فریاد جنگلیها را
سرریز میکند...
جنگل صدای گمشدگی ست،
جنگل،
صمیم وحدت ماست
و چشمهای کوچک
باور نمیکند...
اینک صدای او
در پیچ و تاب سرد سیاهکل
گل میدهد
در زیر پلک خیس جنگل،
در سبزهای سبز شمالم
کوچک،
یک نام یا صداست...
آواره غم نشین
هر عصر می نوازد
آهنگ کهنه را
و با صدای نی لبکش
آنها برادرانم
گلهای هرزه را
با خون پاک خود
تطهیر میکنند...
خسرو گلسرخی